داستانهای پدر ژپتو، شنگول و منگول و ...
متن شبهه:
چرا داستانهای پدر ژپتو، شنگول و منگول و ... را نباید قبول کرد، اما
داستان حضرت یونس (ع) بیرون آمدنش از شکم ماهی را باید قبول کرد؟ دلیل
میآورند که مگر میشود اعتقادات یک میلیارد نفر الکی باشه؟ اگر الکی بود
که تا حالا از بین رفته بود. (شبهه منتظره در فضای مجازی)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: کی
تا به حال چنین دلیلی برای اثبات واقعیت قصص قرآنی آورده است؟! در کجای
آموزههای اسلامی یا براهین دانشمندان مسلمان، "کثرت"، دلیلی بر حقانیت
آورده شده است؟! این دلیل را خودشان آوردهاند که بتوانند به راحتی ابطالش
کنند و بگویند اگر کثرت جمعیت دلیل باشد، تعداد مسیحیان و بوداییان به
مراتب بیشتر است.
در هر حال اگر چه هر روز بیشتر از گذشته مخاطب انواع و اقسام جملهبندیها و بافتهها در فضای مجازی قرار خواهید گرفت، و هیچ لزومی هم ندارد که حتماً به همه پاسخ دهید و اگر پاسخ بدهید نیز برای آنان فرقی نخواهد داشت و برایشان مساوی است که انذارشان بدهید یا ندهید، اما به چند اصل کلی اشاره میشود که برای تمامی متنها و مثالهای مشابه در گذشته و آینده، میتواند صادق و مفید باشد.
الف – قصههای دروغین، بدل از حکایات واقعی است:
کار ابلیس و سایر شیاطین و جنّ و انس برای فریب انسان، "بدل" زدن از اصل است. بدیهی است که جز خداوند متعال، کسی قادر نیست چیزی را خلق کند، پس شیاطین نیز نمیتوانند خلقت جدیدی به میدان آورند، بلکه همان که هست را بدل میزنند. هر چیزی را چیز دیگری معرفی و القا میکنند. مثل این که به مجسمه بگویند بُت و به بُت بگویند "إله". خب مجسمه بدل از یک صورت یا هیکل (شکل) است و إله خواندن آن، بدل از "إله" حقیقی [الله جلّ جلاله] میباشد که عقل و فطرت به آن معترف میباشد.
الف/1 – بیتردید هیچ قصهای وجود ندارد، مگر آن که یا نقل ماجرای واقعی باشد، یا انتزاعی از آن باشد که میتوان در قوه تخیل و تصور، صورتهای گوناگون به آن داد. به عنوان مثال: آدم هست، پرنده هم هست، میمون و کرودیل هم هست و دایناسور نیز بوده و اسکلتهایش هست. حالا میتوان انتزاع نمود و در قوه تخیل، آدمی متصور شد که پرواز میکند، میمونی متصور شد که دانشمند علوم فضایی است و کروکودیل یا دایناسوری متصور شد که به میل خودش بزرگ و کوچک میشود.
***- پس قصههای دروغین، بدلی از حکایات واقعی است، نه این که حکایات واقعی، مشابه قصههای دروغین باشند.
الف/2 – در اینجا شیاطین وارد میشوند و ضمن آن که سعی در القا و باوراندن قصه دروغین میکنند، تلاش میکنند تا حکایت واقعی را مخدوش و قصهی تخیلی جلوه دهند؛ این همان "بدل" است. به عنوان مثال: میتوان گفت: «چرا زورو، اسپایدر مَن و در نهایت ارباب حلقهها، قصه باشد، اما منجی آخرالزمان قصه نباشد؟!»
تردیدی نیست که اعتقاد به "منجی آخرالزّمان" و حکومت ضعیف نگاه داشته شدگان و عدالتگستری، ضمن آن که وعدهی الهی در تمامی کتب آسمانی بوده، یک باور عقلی و فطری میباشد، لذا هر دینی و مکتبی [اگر چه شخصیتی چون حضرت امام مهدی علیه السلام را نمیشناسد و باور ندارد]، اما چنین سرانجامی برای کمال حیات فردی و اجتماعی بشر، باور و امید همگان است.
«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (القصص، 5)
ترجمه: و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] کنیم.
لذا قصههای تخیلی ساخته میشود و برخی هم سعی در جایگزینی و بدلزدن دارند.
شیطان بزرگ میگوید: حال که حکومت عدل جهانی به رهبری یک منجی، باور عقلی و فطری همگان است، پس باید القا شود که آن «امریکا»ست. حال کسانی که واقع گرا هستند، امریکا را منجی عدل گستر جهان بدانند و کسانی هم تخیلگرا هستند، به زورو، بتمن، اسپایدرمن و ماتریکس روی آورند که آنها نیز همه امریکایی هستند.
خب حال ما چه کنیم، چون شیطان بدل زده، اصل را منکر شویم یا در آن تشکیک کنیم، یا بدل را کنار بگذاریم؟!
ب – معجزات و رشد علمی:
هر چند معجزات تمامی انبیای الهی، برای همیشه معجزه است، یعنی همیشه بشر از انجام آن در عجز است، اما با رشد علمی، میتواند کاری مشابه در مراتب بسیار پایینتر و با اسباب و علل و طول زمان بیشتر انجام دهد. به عنوان مثال: حضرت ابراهیم علیه السلام، سالم از آتش بیرون آمد، امروز نیز به مدد تکنولوژی سالم از آتش بیرون میآیند [که در فیلمهای اکشن بسیار دیدهایم]، منتهی کسی نمیتواند بدون هیچ وسیله و ابزار خارجی، یا فوت وقت این کار را انجام دهد، پس بیشتر به معجزه بودن آن پی میبرد – امروزه در زیر دریاها، تونلهای چند کیلومتری میسازند، اما هیچ کس نمیتواند با ضربهی عصا این کار را بکند – امروزه بسیاری از بیماریها را معالجه میکنند، اما هیچ کس نمیتواند با دست کشیدن کور را بینا کرده و یا مرده را زنده کند – امروزه مکتب و جهانبینی و ایدئولوژی و حقوق بسیار مینویسند، اما هیچ کس نمیتواند کتاب و کلامی چون قرآن کریم بیاورد ...؛ پس معجزه، همیشه معجزه است، منتهی هر چه زمان میگذرد و علم بشر افزون میشود، بیشتر به امکان وقوع آن معجزه و نیز معجزه بودن آنها پی میبرد.
منتهی کفار همین را بدل میزنند. سفر حضرت سلیمان علیه السلام یا غواصی موجودات در زیر آب و آوردن ذخایر زیر آبی آن زمان را نفی میکنند – پرواز با هواپیما و یا استخراج معادن زیر زمینی یا زیر دریایی را قبول میکنند – سپس داستانهای تخیلی نیز میسازند، و بعد شیاطین القا میکنند که ای انسان، به جای آن که با دستآوردهای علمیات، بیشتر پی به حقانیت معجزه ببری، این معجزات را با قصههای تخیلی مقایسه کنو اگر این را نپذیرفتی و قصه دانستی، آن را نیز نپذیر و قصه بدان!
ج - اصول شناخت و باور:
در گزارهها، گاهی انسان با مقولههایی مواجه میگردد که شناخت و باور آن، مستلزم دلایل و براهین عقلی است – گاه با اخباری مواجه میشود که باور آن، مبتنی بر باور "مُخبر" میباشد.
به عنوان مثال: انسان با عقل و تجربه میفهمد که نقطه و شرایط امروزی او، در پی تاریخی طولانی به وجود آمده است؛ اما سؤال اینجاست که این تاریخ چه بوده و اقوال تاریخی چگونه اثبات میشوند؟! – ما میدانیم که در گذشتههای دور و نزدیک، جنگهای بسیاری رخ داده است و اکنون نیز در مناطق بسیاری جنگ هست، اما اخبار آنها را چگونه باور میکنیم؟
پس همه به شناخت و باور «مُخبر» بر میگردد. کسی که باور کرده حکومتهای صهیونیستی غرب، در بیان اخبار صادق هستند، هلوکاست را هم باور میکند، اما محقق میگوید: چون مخبر را باور ندارم، هلوکاست را هم باور ندارم، مگر آن که اثبات شود. خب راه اثبات چیست؟ یا باید صداقت «مُخبر»ها اثبات شود و یا اسناد و شواهد دیگری باشد و یا به زور القا میشود که باید باور کنی، وگرنه به زندان میافتی!
کسی که پایگاههای خبری غرب و یا شبکههای اجتماعی را باور دارد، هر چه آنان بیان داشته و منتقل نمایند را "وحی منزل" قلمداد میکند، اما در خود وحی تشکیک میکنند!
ج/1 – معارف قرآنی نیز همین طور است. بخشی به "شناخت" بر میگردد که باید با عقل، استدلال و براهین اثبات گردد، مثل خداشناسی، پیامبر شناسی، وحی شناسی، ولایت شناسی، معاد شناسی و ...؛ حال اگر این شناخت حاصل شد، «مُخبر» معتبر است و اگر خبری از گذشته یا آینده داد، مورد قبول است؛ اما اگر «مُخبر» شناخته نشد، باور نشد، دیگر بحث کردن در مورد خبر یا اخبار او بیمورد است. حال خواه خبر از وقایع گذشتهای چون اصحاب کهف یا حضرت یونس علیه السلام بدهد و خواه خبر از وقایع آیندهای چون ظهور منجی عالم بشریت یا قیامت بدهد.
ج/2 – مؤلف قرآن کریم فرمود که به شما «احسن القصص» را میگویم، تاریخ گذشتگان را عین واقع و حکمتهایش بیان میدارم، اما قصه تخیلی نمیگوییم – نویسنده پدر ژپتو، اسپایدر مَن، دراکولای خون آشام – جنگ ستارگان و ...، نیز هر چند انتزاعی تخیلی از واقعیات نموده، اما مدعی نیست که اینها حقیقت و واقعیت دارد.
***- پس اگر هر دو «مُخبر» را بپذیریم، باز هم قصه ساختگی بودن اینها و واقعیتهای تاریخی بودن آنها اثبات میشود و بیشتر روشن میشود که چرا آن را میگوییم "واقعی" و این را میگوییم "تخیلی". و البته به وضوح میفهمیم که وقتی کسی این دو را با هم قیاس میکند و تلاش دارد تا بیان تاریخی در وحی را با "پدر ژپتو" مقایسه کند، نه تنها اصول را نشناخته، نه تنها مُخبر را نشناخته، نه تنها تاریخ را نمیداند، نه تنها اصول تمیز "حق از باطل" و "واقعیت از تخیل" را نمیشناسد، بلکه بغض و عناد و لجاج هم دارد.