وصیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حضرت علی (علیه السلام)
سفارش فاطمه (علیهاالسلام) به علی (علیه السلام)
در کتاب روضة الواعظین (تألیف فتال نیشابورى) نقل شده: حضرت فاطمه (علیهاالسلام) چهل روزدر بستر بیمارى بود و پس از آن، از دنیا رفت. در آن هنگام که احساس کرد که مرگ نزدیک شده، اُمّ اَیْمن و اسماء بنت عمیس و امیر مؤمنان (علیه السلام) را طلبید، آنها کنار بسترش حاضر شدند، خطاب به على (علیه السلام) گفت: «اى پسر عمو! خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که درمى یابم پس از اندک زمانى، به پدرم ملحق مى شوم، آنچه را که در دل دارم به تو وصیّت مى کنم.
على (علیه السلام) فرمود: اى دختر رسول خدا! آنچه دوست دارى وصیّت کن. آنگاه على (علیه السلام) کنار سر فاطمه (علیهاالسلام) نشست و به آنان که در خانه بودند فرمود: بیرون بروند؛ سپس فاطمه (علیهاالسلام) گفت: اى پسر عمو! از روزى که با من زندگى کردى از من دروغ و خیانت ندیدى و هیچگاه با تو مخالفت ننمودم.
على (علیه السلام) فرمود: نه هرگز؛ تو آگاهتر، نیکوکارتر و گرامى تر و خوف تو در پیشگاه خدا بیشتر از آن است که تو را به عنوان مخالفت از من، سرزنش کنم. فراق تو براى من بسیار سخت است؛ ولى چه باید کرد که چاره اى براى مرگ نیست. سوگند به خدا مصیبت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) را بر من تازه کردى و فراق و فقدان تو، بسیار براى من بزرگ و دشوار است «اِنَّا لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ: ما از آنِ خدائیم و به سوى او بازمى گردیم.» از مصیبتى که بسیار جانکاه و جگرسوز و غم آور است، هذِهِ مُصِیبَةٌ لاعَزاء لَها وَرَزِیَّةٌ لا خَلَفَ لَها: «این، مصیبتى است که تسلیت و آرامش ندارد و حادثه ى جانسوزى است که جبران ناپذیر است». سپس ساعتى با هم گریه کردند و على (علیه السلام) سر فاطمه (علیهاالسلام) را به سینه اش چسبانید و فرمود: «آنچه مى خواهى وصیّت کن، همانا که مرا آنگونه مى یابى که به نیکى به وصیت تو عمل کند و امر تو را بر امر خودم مقدّم مى دارم». فاطمه (علیهاالسلام) گفت: اى پسر عمو! خداوند به تو جزاى خیر عنایت فرماید؛ سپس چنین وصیت کرد:
1- بعد از من با خواهرزاده ام «اَمامَه» دختر زینب، ازدواج کن.
2- براى من تابوتى بساز.
3- هیچکس از آنانکه به من ستم کردند و حقّم را پایمال نمودند کنار جنازه ام نیایند و نماز بر من نخوانند؛ پیروان آنها نیز حاضر نشوند.
4- مرا شب دفن کن؛ آن هنگام که چشمها در خواب فرورفته است.
در کتاب مصباح الانوار از امام صادق (علیه السلام) و او از پدرانش نقل کرده که فاطمه (علیهاالسلام) هنگام احتضار، به امیر مؤمنان (علیه السلام) وصیّت کرد: وقتى که از دنیا رفتم، خودت مرا غسل بده و کفن کن و نماز بر جنازه ام بخوان و در قبر بگذار و لحد مرا بچین و خاک بر قبرم بریز و سپس بالاى سر؛ مقابل صورتم بنشین و بسیار قرآن بخوان و دعا کن؛ زیرا آن هنگام ساعتى است که میّت به اُنس با زنده ها نیاز دارد و من تو را به خدا مى سپارم و وصیّت مى کنم که با فرزندانم به نیکى رفتار کنى.
سپس دخترش اُمّ کلثوم (علیهاالسلام) را به سینه اش چسبانید و به على (علیه السلام) فرمود: وقتى که این دختر به حدّ بلوغ رسید، اثاثیه ى خانه از آنِ او باشد و خداوند پشتیبان او شود.
نیز روایت شده وقتى که هنگام فراق زهراء (علیهاالسلام) فرارسید، اندکى گریه کرد. امیر مؤمنان على (علیه السلام) فرمود: چرا گریه مى کنى؟
فاطمه (علیهاالسلام) عرض کرد: «گریه مى کنم براى رنجها و آزارهائى که بعد از من به تو مى رسد».
على (علیه السلام) فرمود: گریه مکن. سوگند به خدا، این سختی ها در راه خدا براى من ناچیز است.
نیز روایت شده که فاطمه (علیهاالسلام) به على (علیه السلام) گفت: بعد از آنکه از دنیا رفتم هیچکس را خبر نکن؛ مگر اُمّ سَلَمه، اُمّ اَیْمن و فضّه را و از مردها دو پسرم، عباس (عموى پیامبر)، سلمان، مقداد، ابوذر و حُذیفه را که به این افراد اطلاع بده و من تو را حلال کردم که بعد از مردنم مرا ببینى (شاید زخم بدنش را که مخفى مى داشت، اجازه داد بعد از مرگش، على (علیه السلام) آثار آن را ببیند!) با کمک بانوان یاد شده مرا غسل بده و مرا شبانه دفن کن و هیچکس را خبر نده که به کنار قبرم بیایند.
منبع:
رنجها و فریادهای فاطمه (علیهاالسلام)، ترجمه بیت الاحزان، م: اشتهاردی.